اشتباهات زیادی در سال پیش دانشگاهی داشتم. یکی از مهمترین آنها این بود که به بعضی از درسها به دلیل سختگیری زیاد معلم بهای زیادی میدادم یا حتی برعکس. مثلا به دلیل سختگیری دبیر شیمی اکثر وقت خود را به درس شیمی اختصاص میدادم و بیش از حدِ طبیعی شیمی میخواندم تا جایی که به خاطر آسانگیری معلم مدرسه، از درس مهم زیست جا مانده بودم! طوری که من حتی یک کتاب تست زیست را کامل نزده بودم درحالیکه برای درس شیمی دو کتاب تست را همزمان میزدم. یکی دیگر از اشتباهاتم این بود که هم کلاس ریاضی مدرسه را میرفتم و هم برای آن درس معلم خصوصی گرفته بودم. و همچنان منتظر بودم تا معلم درس بدهد و بعد من آن درس را بخوانم به همین دلیل به شدت در آن درس عقب افتاده بودم به طوری که در آخر به فکر حذف بعضی از مباحث افتادم. در هیچ کدام از درسهایم برنامه منظمی نداشتم و معلم ها با درس دادن یا ندادنشان تعیین میکردند که من در هر روز چه بخوانم … حتی بعضی از روزها فقط یک درس واحد را می خواندم. آزمونهای قلم چی را یک درمیان میخواندم و حدود ترازهایم بین 5900 تا 6300 نوسان داشت. در تعطیلات عید نوروز کارگاه مطالعاتی یکی از کتابخانه های نزدیک مدرسه ثبت نام کردم اما مشکل آنجا بود که حجم برنامهای که برای عید ریخته بودم بسیار زیاد بود و مرتب از برنامه عقب میافتادم و کسی نبود که بر برنامه من نظارت داشته باشد، در نتیجه همه چیز به هم ریخته بود. ماه های اردیبهشت و خرداد نیز به همین منوال گذشت. در ماه آخر یعنی تیرماه ساعت درس خواندنم به شدت کاهش پیدا کرد و به دلیل اینکه دیگر نمیدانستم باید چکار کنم انگیزه ام برای درس خواندن کم شده بود. نتیجهاش کنکوری شد با رتبه 4042!
بنابراین تصمیم گرفتم یک سال دیگر برای کنکور درس بخوانم و در مجموعه ی آقای دیبازر ثبت نام کنم…
جلسه اول 2 مهر برگزار شد و با برنامه ریزی و برنامه سازی اشنا شدم. تازه انجا بود که فهمیدم چه قدر سال گذشته سال بی برنامه ای داشتم! ساعات مطالعه ام را منظم کرده بودم و هر روز ساعت 5 صبح شروع به مطالعه می کردم و طبق برنامه ای که از روی مخزن هر جمعه شب میریختم، مطالعه ام را با درس زیست شروع میکردم. هر هفته که کلاس برگزار می شد و در ازمون ها نمرات خیلی خوبی کسب میکردم انگیزه ام برای درس خواندن بیشتر میشد. و مشتاق تر از قبل برنامه اقای دیبازر به علاوه برنامه شارژی که ایشان به دلیل قوتم در بعضی دروس به من می دادند، اجرا می کردم. اولین تراز قلم چی ام 6800 شد. در طی سال ترازم را به بالای 7100 رساندم و ان را ثابت نگه داشتم. در بین ازمون های قلم چی ازمون های سنجش را هم ثبت نام کرده بودم. طبق برنامه اقای دیبازر ما همیشه جلوتر از قلم چی و سنجش پیش میرفتیم.حتی در مورد زوج درس های قلم چی تاکید داشتند که ما باید هر دو پایه را بخوانیم و ایشان نیز هر دو پایه را در برنامه قرار می دادند به طوری که در ازمون های سنجش که دیگر بحث زوج درسی مطرح نیست دیگر من نگرانی نداشتم چون هر دو پایه را طبق برنامه پیش رفته بودم. کارگاه نوروزی مجموعه را ثبت نام کردم. این نوروز با نوروز پارسال خیلی فرق داشت. در کل ایام کارگاه آقای دیبازر بر مطالعه ما نظارت داشتند و هر روز صبح از تک به تک بچه ها در مورد درسی که می خواهند با ان شروع کنند ، می پرسیدند.همین باعث می شد من اشراف کاملی بر برنامه ام داشته باشم و بدانم که میخواهم چه کار کنم.بعد از نوروز با همان نظم قبلی برنامه مطالعه ام ادامه پیدا کرد. کارگاه مطالعاتی گام آخر را هم ثبت نام کردم. چون می دانستم اگر خودم در خانه بودم قطعا روزهای آخر مطالعه ام کاهش پیدا میکرد. اما با وجود این کارگاه و حضور شخص اقای دیبازر من بیشتر و مصمم تر از قبل درس می خواندم. از انجایی که دیگر تا کنکور چیزی نمانده بود بچه ها همه سخت درس می خواندند و همین سرعت مطالعه مرا بیشتر میکرد و دقتم در هر درسی که می خواندم بیشتر می شد زیرا می دانستم این آخرین باری است که من قرار است ان مبحث را بخوانم. طی این دو هفته آقای دیبازر هر روز صحبت هایی داشتند که خیلی روی روند مطالعه مان تاثیر می گذاشت. اکثر مواقع ایراد و اشتباهات بچه ها را بلند می گفتند و راه حل ارائه می دادند. بالاخره روز کنکور فرارسید و نتیجه اش کنکوری شد با رتبه 634 !بعد از آن همه تلاش و به کمک اقای دیبازر اکنون دانشجو پزشکی دانشگاه البرز هستم !