شهر مهم تر است یا دانشگاه؟

محمدرضا بارها این سوال رو از خودم می پرسید که چه چیزی در نهایت پررنگ تر است…رشته ام ؟ شهرم ؟ دانشگاهم.

انقدر گاهی به این موضوع فکر می کرد  که نمی دانست بهای دقایق رفته را چگونه پر کند  تا اینکه بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن ، تصمیم گرفت از من (مشاورش) بپرسد.

– ببخشید آقا چه چیزی مهم تره؟ رشته؟ دانشگاه یا شهر؟

– لبخندی زدم و گفت: صد البته این هایی که گفتی همه مهم هستند.

– برای چند ثانیه مکثی کرد و گفت حرف شما متین، ولی سواد من، همه ‏ی این ها را ندارد …نمی دانم کدام یک می تواند عقب تر از دیگری باشد خیلی سردرگم هستم.

وقتی حال و روز محمدرضا را این گونه دیدم و اینکه چه قدر این مساله برایش دغدغه شده به او گفتم که بهتر است این زنگ تفریح را در دفتر دبیران بگذراند. داستان این مثلثی که گفتی از گذشته، از اولین نفری که کنکور داده است تا به امروز بوده، پس نیازی نیست این همه خودت رو درگیر کنی. برای دقایقی به همه‏ ی بخش‏ های این مثلث فکر کن و خودت را در هر کدام از این موقعیت ها قرار بده .. بعداً تو را با هویتی که رشته ات به تو می دهد صدا می زنند. قرار است در حالت ایده آل تو با تخصص ات کار کنی و درآمد یک خانواده را تامین کنی. محیط کارت، موقعیت  اجتماعیت، درآمدت، سطح زندگی و خیلی از چیز های دیگر بسته به شغلی است که تو خواهی داشت و تحصیلات و زمان 4 ساله ای که برایش صرف می کنی، بهترین بستر برای آماده کردن توست. پس یکی از بزرگترین امتیازات یک فرد می تواند تحصیل مرتبط با شغلش باشد .

– خب آقا حرف شما متین ..معلوم است برای همین انقدر امسال دویدم تراز 6800 آزمون آخر رو یادتان می آید ولی بین شهر و دانشگاه چی ؟ کدام …نمیدانم ..انقدر فکرم را به خودش مشغول کرده که دیگر شده است دغدغه… تمرکزم را کم می کند.

درس خواندن در شهری غیر از محل زندگیت خیلی دشوار است. طبیعتاً شروع دنیای جدیدت در شهری است که هیچ جایش را بلد نیستی. درمیان مردمانی هستی که هیچ آشنایی با تو ندارند، شاید زبانشان هم با تو متفاوت باشد.

در کنار همه این ها که اگر با آن کنار بیایی، دوری از خانواده و اینکه اوقاتی که سرکلاس نیستی را باید با همکلاسی ات در خوابگاه بگذرانی…  راستی با غذای خوابگاه ، اتاق مشترک 5 نفری ، با مقررات خاموشی ، ورود و خروج منظم مشکلی که نداری… تفاوت دانشگاه شهر خودت و دانشگاه شهری دیگر، غیر از عنوان و آدرسش وشاید مدرکش چیز دیگری نیست ولی به گمانم ماندن در شهر خودت راحت تر از 4سال دوری از خانه باشد.

 معلوم است ولی چند باری که توی خانه صحبت شد قرار براین بوده که پدرم خانه ای برایم بگیرد . تنها؟ نه احتمالاً مادرم هم بیایند..محمدرضا خانواده زندگیشان مختل شود که تو به خواسته ات برسی ..به هیچ  چیز دیگری جز خودت فکر نمی کنی ..همه خانواده گرفتار تو شوند؟؟ به کار و آینده ی بقیه هم کمی فکر کن..تنها که باشم فکر کنم این مسائل دیگر پیش نمی آید. به تنهایی، 4 سال را در یک خانه سر کنی؟ تحمل چند روزی که خانواده ات به سفر می روند برایت مشکل بوده حالا …!!!

به او گفتم: وسط کار رها می کنی …خسته می شوی …

محمد رضا: اگر بمانم برای سال بعد چی ؟

هیچی … با توجه به رقابت ها که هرسال سخت تر می شود فقط یک سال از زندگیت عقب می مانی.

داستان سربازیت در کودکی را به یاد می آوری؟ زمان کمی می ماند تا تحققش…

انگیزه ات را بعد از مدتی از دست می دهی و خسته می شوی.امروز را نگاه نکن..بعد از مدتی درس خواندن برایت عادی می شود ولی دیگر چاره ای هم نداری چون راه بازگشتی وجود ندارد.

سال کنکور سخت است ولی برای بار دوم همت زیادی میخواهد چون هیچ چیزی دیگر برای از دست دادن نداری.

ولی باز هم در آخرش بگم که همه اش در کنار هم بهترین است. صدای زنگ مدرسه،  محمدرضا را که در سکوتی غرق شده بود به خودش آورد و تشکر کرد و به سمت کلاس رفت .

آخر شب بود که صدای پیامک گوشیم چرتم را به هم زد

محمدرضا:

تمام تلاشم را می کنم ولی اگر همه اش در کنار هم نشد، به گمانم در این شهر بمانم بهتر باشد.

داوطلبان عزیز در فرآیند انتخاب رشته گاهی تفاوت دو انتخاب انقدر زیاد است که به تحمل 4 ساله اش می ارزد ولی گاهی تفاوت دو انتخاب در دنیای واقعی خیلی کمتر از چیزی است بخواهیم برایش غصه بخوریم! پس عاقلانه تصمیم بگیرید….انتخاب کنید و عمل کنید تا هیچ وقت از تصمیمی که برای آینده خود گرفتید، پشیمان نشوید.